کد مطلب:150264 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:160

باز نگاهی به کوفه
بعد از واقعه كربلا حضرت زینب و ام كلثوم علیهاالسلام از مسئله كوفیان به سادگی نگذشتند. لذا اشاره دیگری به كوفیان می كنیم تا كوفیان را به عنوان آئینه ای عبرت آموز در پیش روی خود قرار دهیم و حیات خودمان را بررسی كنیم و ببینیم حیاتمان چقدر در آئینه كوفیان منعكس است و چقدر در آئینه امام حسین علیه السلام.

اگر انگشت اشاره ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله متوجه كوفیان نبود، و اگر آن عزیزان از كوفیان گذشته بودند، ما هم انگشت را از معاویه و یزید و عبیدالله به جای


دیگر نشانه نمی رفتیم و مطلب را با حقارت یزید به پایان می بردیم و همواره تاكید می كردیم كه فرهنگ اموی - شامی معاویه را بشناسید تا با حكمت حسینی با آن درگیر شوید و خود را سعادتمند و آن فرهنگ را رسوا كنید. اما هنوز نیم نگاهی به كوفه داریم و بعد از این نگاه حرفمان را تمام می كنیم و تماشاگری بس است، باید بازیگری را شروع كنیم.

كوفیان حسین علیه السلام را نزد خود خواندند و به او وعده یاری دادند و بعد با عبیدالله روبرو شدند. راستی آیا عبیدالله آن چنان قدرتی بود كه حجتی برای كوفیان باشد تا به یاری حسین علیه السلام نیایند و آن یاری را غیرممكن بپندارند؟ تاریخ گواه است كه چنین حجتی نداشتند، آری به هیج وجه چنین حجتی نداشتند و حتی پشتیبانی شام از عبیدالله هم به گونه ای نبود كه آنها از ترس شام، بهانه ای برای یاری نكردن حسین علیه السلام داشته باشند (معادلات آن زمان چنین تحلیلی را اجازه نمی داد زیرا آنها می توانستند عبیدالله را با 13 نفر همراهش بكشند و حاكمیت كوفه را به دست بگیرند، از طرفی معاویه هم مرده بود. تازه از نظر مسافت شام كجا و كوفه كجا، و از نظر كیفیت و جلب آرای مردم عبیدالله كجا و حسین كجا!) این جاست كه نمی توان از كوفیان گذشت و نمی توان معنی كوفیگری را به عنوان یك فرهنگ منحط در جامعه شیعه نشناخته رها كرد و چنین آفتی را بر درخت تناور تشیع نادیده گرفت. با مسلم بن عقیل با آن همه شور بیعت كردند، بعد به دشمن امام پیوستند و برای خشنودی دشمن، امام را كشتند، و یا درهای خانه را به روی خود بستند تا خبر كشته شدن امام را نشنوند. (عجب؟!!)

مدینه را بگو كه، یك سال بعد جزای یاری نكردن امام را دید، آنگاه كه سربازان شام در شهر ریختند و غارت كردند و به زنهایشان تجاوز نمودند و قتل عام كردند و رفتند. اما قصه كوفه قصه دیگری است. با مرگ معاویه به امام


نامه نوشتند ولی یاریش نكردند و با مرگ یزید آتش انتقام در بین آنها سر به آسمان برداشت، اما دیگر شرمنده تر از آن بودند كه باز به امام سجاد علیه السلام نامه بنویسند و از او دعوت كنند.

شمشیرها را بی پروا از غلاف بیرون آوردند، به هر شكلی كشتند هم آن را كه باید بكشند و هم آن را كه باید نكشند، هم آن طور كه باید بكشند و هم آن طور كه باید نكشند، هم آن طور كه باید كشته شوند و هم آن طور كه باید كشته نشوند. این است سرنوشت شیعیانی كه از حكمت دینی فاصله می گیرند و به عمل زدگی و قبیله گرایی و باندبازی می افتند. (كوفه یك خبر و عبرت بزرگ برای ما دارد). كوفه یعنی اگر می توانی اینگونه آدمها (شیعه ی باندباز بی حكمت) را اصلاح كن، و اگر نمی توانی از اینها فاصله بگیر.